سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زندگی عاشقانه در روزگار نامردی
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 20
  • بازدید دیروز: 22
  • کل بازدیدها: 548600



بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !

 بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل !

با دلت ، دل حکم کن !

 ...حکمِ دل :

 هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...

 ... ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .

 این دلِ من !

 رو بکن حالا دلت را ...!

 دل نداری ؟!

 بُر بزن اندیشه ات را ...

 حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم ... !!!

 


 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
دوشنبه 90 شهریور 14 :: 11:16 عصر
علیرضا پویا

تو شاهکار خالقی،تحقیر را باور نکن


روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش،زیبا و زشت،تقدیر را باور نکن

 
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن،تصویر را باور نکن

 
خالق تورا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید.پرواز کن تا آرزو ،زنجیر را باور نکن


 



این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
پنج شنبه 90 شهریور 10 :: 11:30 صبح
علیرضا پویا

اگر به خانه‌ی من آمدی 

برایم مداد بیاور مداد سیاه 
می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

 
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم 
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم! 


یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها 
نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند! 
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم 


شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا! 
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد 
و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم! 
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم 


می‌خواهم ... بدوزمش به سق 
... اینگونه فریادم بی صداتر است! 
قیچی یادت نرود، 
می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم! 
پودر رختشویی هم لازم دارم 
برای شستشوی مغزی! 
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند 


تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت. 
می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود ! 
صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر! 
می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب، 
برچسب فاحشه می‌زنندم 
بغضم را در گلو خفه کنم! 
یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم 
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، 
فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند، 


به یاد بیاورم که کیستم! 
ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند 
برایم بخر ... تا در غذا بریزم 
ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم ! 
سر آخر اگر پولی برایت ماند 
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند، 
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم: 
من یک انسانم 
من هنوز یک انسانم 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
دوشنبه 90 شهریور 7 :: 2:4 عصر
علیرضا پویا

عجب صبری خدا دارد !

 اگر من جای او بودم . 

 همان یک لحظه اول، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان 

جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر، ویرانه میکردم .

 عجب صبری خدا دارد !

 اگر من جای او بودم 

 

که در همسایه صدها گرسنه 

چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم 

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ، بر لب پیمانه میکردم . 
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم 
که می دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین 
زمین و آسمان را واژگون مستانه میکردم

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 90 شهریور 1 :: 6:0 عصر
علیرضا پویا

 
 
 

ابزار وبمستر