زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
با احساس بخون
آه آه از دل من که از او نیست بجز خون جگر حاصل من ز آنکه هردم فکند جان مرا در تشویش چکنم با دل خویش چه دل مسکینی که غمین میشود اندر غم هر غمگینی هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش چکنم با دل خویش در دلم هست هوس که رسد در همه احوال بدرد همه کس چه امیری متمول چه فقیری درویش چکنم با دل خویش طفل عریانی دید چشم گریانی و احوال پریشانی دید شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش چکنم با دل خویش دید گردیده فقیر بهر نان گرسنه آنگونه که از جان شده سیر دل من سوخت بر او تا جگرم شد ریش چکنم با دل خویش گر دل افتد هر دم بهر هر کس که فقیر است و مریض است به غم من در این دوره که فقر و مرض است از حد بیش چکنم با دل خویش زارم از دست عدو چکنم دل نگذارد که برم حمله به دو بسکه محتاط به بار آمده و دور اندیش چکنم با دل خویش گر در افتم با مار نیست راضی دل من تا بکشم از مار دمار لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش چکنم با دل خویش دارد این دل اصرار که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش چکنم با دل خویش از برای همه کس دل چو سنگ درین دوره بکار آید و بس هیچ جا با دل نازک نرود کار از پیش چکنم با دل خویش
موضوع مطلب : ما که می ترسیم از هجرت دوست کاش میدانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد کاش میدانستیم حس دلتنگی هر روز ،غروب چه دلیلی دارد
( با عرض معذرت از یک دخترخوب) موضوع مطلب : ای صمیمی ای دوست گاه بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی ای قدیمی ای خوب تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم آرزویم همه سرسبزی توست دایم از خنده لبانت لبریز دامنت پر گل باد موضوع مطلب : آه آه از دل من که از او نیست بجز خون جگر حاصل من ز آنکه هردم فکند جان مرا در تشویش چکنم با دل خویش چه دل مسکینی که غمین میشود اندر غم هر غمگینی هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش چکنم با دل خویش در دلم هست هوس که رسد در همه احوال بدرد همه کس چه امیری متمول چه فقیری درویش چکنم با دل خویش طفل عریانی دید چشم گریانی و احوال پریشانی دید شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش چکنم با دل خویش دید گردیده فقیر بهر نان گرسنه آنگونه که از جان شده سیر دل من سوخت بر او تا جگرم شد ریش چکنم با دل خویش گر دل افتد هر دم بهر هر کس که فقیر است و مریض است به غم من در این دوره که فقر و مرض است از حد بیش چکنم با دل خویش زارم از دست عدو چکنم دل نگذارد که برم حمله به دو بسکه محتاط به بار آمده و دور اندیش چکنم با دل خویش گر در افتم با مار نیست راضی دل من تا بکشم از مار دمار لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش چکنم با دل خویش دارد این دل اصرار که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش چکنم با دل خویش از برای همه کس دل چو سنگ درین دوره بکار آید و بس هیچ جا با دل نازک نرود کار از پیش چکنم با دل خویش موضوع مطلب : ای خدای عشق یکسر مست و شیدا کن مرا دوستار بانگ ساز و بوی گلها کن مرا عاشق آثار زیبا کن مرا ای خدای عشق از درگاه تو دورم کنون مانده در گور جهان پر شر و شورم کنون زنده اما زنده در گورم کنون ای خدای عشق مپسند اینچنین بی حاصلم روشن از شمع محبت کن شبستان دلم ناقصم من کاملم کن کاملم موضوع مطلب : شکسپیر میگه: به اندازه ی آرزو هاتون تلاش کنید یا به اندازه ی تلاشتون آرزو کنید . . .
ترجیح می دم روی موتور سیکلتم باشم وبه موضوع مطلب : پروانه ام پروانه ام شد جام گل پیمانه ام افتم میان بستر دیبای گل تا بوسه گیرم از رخ زیبای گل تا باشدم بال و پری هر گوشه دارم سری مست از شراب خوشگوار شادیم سر گرم سیر گلشن آزادیم آخر یکی را هم زند روزی به دامم افکند چشم هوس چون بر پر و بالم فتد پای تمنا هم به دنبالم فتد نقش خوش بال و پرم آرد بلا ها بر سرم از سرنوشت خود به خوبی آگهم کاید به پایان زود عمر کوتهم به کز پی شادیروم دنبال آزادی روم این عمر کوته گر به شادی بگذرد بهتر که اندر نا مرادی بگذرد موضوع مطلب : پروانه ام پروانه ام شد جام گل پیمانه ام افتم میان بستر دیبای گل تا بوسه گیرم از رخ زیبای گل تا باشدم بال و پری هر گوشه دارم سری مست از شراب خوشگوار شادیم سر گرم سیر گلشن آزادیم آخر یکی را هم زند روزی به دامم افکند چشم هوس چون بر پر و بالم فتد پای تمنا هم به دنبالم فتد نقش خوش بال و پرم آرد بلا ها بر سرم از سرنوشت خود به خوبی آگهم کاید به پایان زود عمر کوتهم به کز پی شادیروم دنبال آزادی روم این عمر کوته گر به شادی بگذرد بهتر که اندر نا مرادی بگذرد موضوع مطلب : |
||