سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زندگی عاشقانه در روزگار نامردی
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 179
  • بازدید دیروز: 216
  • کل بازدیدها: 552076



سال 91

 

 

 

 

 

 

 

سال نو مبارک


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, جامعه

       نظر
دوشنبه 90 اسفند 29 :: 8:24 عصر
علیرضا پویا

نوروز

پیدایش نوروز

 

گروهی از پژوهشگران و تاریخ‌نگارانِ ایرانی بر این باورند که جشن نوروز را جمشید، پادشاه پیشدادی، بنیان نهاده است؛ نکته و باوری که دانشمندان و شاعرانی چون: حکیم فردوسی توسی، خیام نیشابوری و ابوریحان بیرونی در آثار ارزشمند خود گزارش آن را به خوبی شرح داده‌اند. در ادبیات کهنِ منسوب به زرتشتیان آمده است که خداوند جان و خرد، گیتی را در شش هنگام یا شش چَهره (گاهنبار) آفریده و هر چَهره، پنج روز به طول انجامیده و در هر چَهره یکی از پدیده‌های اهوارامزدا که لازمه زندگی است آفریده شد.

به این ترتیب که نخست آسمان، سپس آب، زمین، گیاهان، جانوران و در پایانِ چَهره ششم که پنج روز آخر هر سال است، انسان آفریده شده و با پیدایش انسان، تکامل در آفرینش به مرحله تازه‌یی رسید و از آن پس انسان اندیشمند با بهره‌گیری از شرایط مناسبی که از پیش برایش فراهم شده بود زندگی خود را روی زمین آغاز کرد.1

زرتشیان برابر نوشته‌های اوستایی باور دارند که دَه روز مانده به آغاز فروردین ماهِ هر سال، فرَوَهرهای2 درگذشتگان، به زمین فرود خواهند آمد، مدت ده شبانه‌روز میهمان فرزندان و نوادگان خود خواهند بود و در سپیده‌دم نخستین روز از ماه فروردین (آغاز نوروز) به جایگاه مینوی خود باز خواهند گشت. در شبِ پیش از نوروز، زمانی که تاریکی آخرین شب سال در برابر سپیده‌دم نخستین روز بهار، رنگ می‌بازد، با افروختن آتش بر بالای بلندی و یا بام خانه‌ها، بازگشت فرَوَهَرها از زمین را بدرقه می‌کنند و با نیایش خود، خشنودی روان و فرَوَهَر درگذشتگان را فراهم می‌سازند و بازآمدنشان را در آغاز سال بعد، آرزو می‌دارند.3

 

سفره نوروزی

 

پیش از تحویل سال نو باید سفره‌ی نوروزی آماده شود. در زمان گذشته این سفره را، زیرِ ویجو پهن و پس از آغاز سال نو آن را به روی ویجو منتقل می‌کردند.

در سفره‌ی نوروزی به جز نماد‌هایی از امشاسپندان4، میوه، خوراکی و چیزهای دیگری هم وجود دارد.

کتاب اوستا - نامه‌ی آیینی زرتشتیان - یا کتاب گات‌ها - پیام اشوزرتشت - را در کنار آینه و گلابدانِ پُر از گلاب می‌گذارند. چراغ روشن که نماد فروغ ایزدی و یادآور نیک‌اندیشی و راستی است نیز در سفره وجود دارد. چند تخم‌مرغ ساده و رنگ کرده را هم که نشان باروری می‌دانند بر روی سفره قرار می‌دهند.

 

هفت سین

 

در سفره‌ی نوروزی «هفت سین» نیز فراهم می‌شود. عدد هفت یکی از عددهای ورجاوند و گزیده شده در فرهنگ ایرانی و زرتشتی است. هفت‌سین در مراسم نوروزی به روایت‌های گوناگون به وجود آمده است، گروهی از پژوهشگران بر این باورند که در زمان ساسانیان، بشقاب‌های نقش‌دار بسیار زیبایی را از سرزمین چین به ایران آورده‌اند که به تدریج به نام آن سرزمین «چینی» نام گرفته‌اند و واژه «چینی» بعدها به «سینی» تبدیل شده است. در جشن نوروزِ آن زمان، میوه‌ها و شیرینی‌ها و خوراکی‌های دیگر را در هفت عدد از این سینی‌ها می‌چیدند و بر سفره نوروزی می‌گذاشتند و آن را هفت‌چینی یا هفت‌سینی می‌گفتند که بعدها در طول زمان به هفت‌سین تبدیل شده است.

گروهی دیگر چنین باور دارند که در زمان‌های پیش و به هنگام نو شدن سال، هفت‌شین بر سفره نوروزی می‌گذاشتند مانند: شیر، شکر، شیرینی، شربت، ... که به تدریج به هفت‌سین تبدیل شده است؛ گروهی دیگر بر این گمانند که ابتدا هفت‌چین بوده است، یعنی هفت نوع چیدنی از درخت، که بعدها به هفت‌سین تغییر یافته است.

 

سیزده‌ی نوروز

 

سیزدهمین روز از ماه فروردین، تیر یا تِشتَر نام دارد.

ایزد تیر یا تشتر که در اوستا یشتی هم به نام آن وجود دارد، ایزد بازان است. در باور پیشینیان پیش از اشوزرتشت، برای اینکه ایزدِ باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد باید مردمان در نیایش روز تیر، از این ایزد یاد کنند و از او درخواست باریدن باران داشته باشند. در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروز، هنگامی که سبزه از زمین می‌رویید و گندم و حبوبات سبز می‌گشتند، در روز سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می‌رفتند و به شادی و پایکوبی می‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می‌کردند.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, جامعه

       نظر
جمعه 90 اسفند 26 :: 12:41 عصر
علیرضا پویا

تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه،
یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می‌خوای گاز بزنی‌؟
پَـــ نَ‌‌ پَـــ من می‌خوام لیس بزنم...
**************************
رفتم بانک پول بگیرم کارمنده میگه پول رو میبرین؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَ میخوام
وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....
**************************
رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932 گفت:تالیا داری؟ پَ نه پَ همراه
اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد
**************************
رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم . میگه وای خفاشه! پَــ نَ پَـــ
بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!
**************************
با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده یارو میگه
نون می خوای ؟ پَـــ نَ پَـــ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم
**************************
تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟
میگم پـَـَـ نَ پَــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست
هیجانش بیشتر باشه
**************************
رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه
میگه : یعنی فاسد شده ؟
میگم پـَــــــــ نَ پَـــــــ مونده جا افتاده
**************************
دارم از گرما میمیرم ، خودمو مثله چی دارم باد میزنم ، بابام میاد میگه چیه ؟
گرمته ؟؟؟؟ پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم
**************************
تو دستشویی به خواهرم میگم آفتابه رو میدی؟ میگه میخوای خودتو بشوری؟ پ نه پ
میخوام آبش کنم بذارم تو یخچال
**************************
رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟ میگم
پــــَ نه پــــــَ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر
میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه
**************************
رفتیم رستوران ، میگم 2تا جوجه لطفا ، میگه جوجه کباب؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ ازین جوجه رنگیا ، یه قرمز بدین یه سبز
**************************
به اپراتور اداره میگم لطفا شماره فلانی رو برام بگیر . میگه گرفتم وصل کنم؟...
پـَــ نَ پَـــ فوت کن , قطع کن
**************************
زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه پلیس 110
میخوام, بقیش هم آدامس بدین!
**************************
به مامانم میگم من میرم کارواش، میگه ماشینم میبری؟ میگم پَـــ نَ پَــــ دارم
میرم اونجا دوش بگیرم
**************************
یارو اومده می‌بینه همکارم توی اتاق نیست باز می‌پرسه خانم فلانی نیست؟پَـــ
نَ پَـــ هستن. افتادن پشت اون کمد. با خط‌کش بزن دربیا.
**************************
مگس کش دستمه. مامانم میگه میخوای مگسا رو بکشی؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ
میخوام رهبری ارکسترشون رو بکنم سمفونی بتهوون بزنن
**************************
حواسم نبود با صورت رفتم تو در میگه ندیدیش؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ من
دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو
**************************
رفتم دکتر میگم:دو روزه بدنم خیلی درد میکنه!
بعد از 10 دقیقه معاینه میگه: میخوای واست دارو بنویسم؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوای واسم دعا کن تا خوب بشم!!!!
**************************
زنگ زدم میگم مامان بیا منو گرفتن...
میگه خاک تو سرم, گشت ارشاد؟
میگم پـَــــــ نَ پـَــــ مرکز نخبگان ایران
**************************
حدود 3 صبح بود رفتم سر یخچال تنگه آب رو برداشتم آب بخورم، دوستم بلند شده
میگه می‌خوای آب بخوری ؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ ،تو خواب یادم افتاد به گلا
آب ندادم می‌خوام بهشون آب بدم
**************************
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید
میگه پیاده میشی؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم...!!
**************************
با گل رفتم بیمارستان نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین گفتم پ نه پ اومدم
خواستگاری تو با این سیبیلات...
**************************
رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر یارو گفت : راحت باشه؟ پَــــ نَ پَــــ خار
داشته باشه..
**************************
دارم تو حیاطمون موتورمو تعمیر میکنم به مامانم میگم دستمال بیخودی داری؟
میگه میخوای موتورتو تمیز کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام هل هله کنان برم تو کوچه کردی برقصم
**************************
طوطی گرفتم فامیلمون اومده میگه اااااااااااااااااااااااا طوطیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یا کریمه یه کم با فتوشاپ تغییرش دادم
**************************
داشتم تلویزیون میدیدم بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من میگه
داشتی میدیدی؟؟؟!!! پَـــ نَ پَـــ داشتم گرمش میکردم تا شما بیای ببینی!!!!!
**************************
رفتم واسه استخدام, یارو میگه اومدی واسه استخدام؟ پ ن پ اومدم ببینم کی
استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!
**************************
میگم بابا... تصمیم رو گرفتم... می خوام زن بگیرم... میگه میشناسیش؟ میگم آره..
میگه مجرده؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ منتظرم شوهرش رضایت نامشو امضا کنه بریم
خواستگاری
**************************
دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم . میگه شما سوال داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری ...
**************************
رفتم پیژامه از کمد برداشتم پوشیدم بابام میگه از تو کمد برداشتی؟
پَـــــ نَ پـَــــــ گذاشته بودم تو یخچال تابستونیه پیژامه تگری بپوشم خنک شم
**************************
میگم آقا شهید همّت کجاس؟
میگه بزرگراه شهید همّت؟
میگم پَــــ نَ پَـــــ می‌خواستم خودشو پیدا کنم یه خانواده‌ای رو از نگرانی
در بیارم!!!
**************************
به استاد میگم لطفا کمکم کنید دارم مشروط میشم
میگه نمره میخوای
گفتم پَـــــ نَ پَــــــ... نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاکی که باید
بریزم تو سرم میخوام!
**************************
رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام،
میگه برای موش های خونتون میخواین،
پَ نَ پَ میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه !
**************************

رفیقم میگه اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟
پَـــ نه پَـــ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه
**************************
رفتم سم بخرم واسه سوسک یارو میگه میخواین سریع بمیره؟! پَـــ نَ پَـــ میخوام
شکنجش کنم ازش اعتراف بگیرم!!!
**************************
سوار تاکسی شدم.یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود.میگم میشه صدای ضبطتونو کم
کنید؟ میگه اذییتتون میکنه! پـــــــَ نَ پــــــــَ گفتم کم کنی این یه تیکشو
من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!
**************************
به یارو راننده میگم..آقا اگه میشه یکم سریعتر..الان هواپیما میپره...
میگه..بسلامتی
مسافرین؟.... .پَــ نَ پَـــ...فندک هواپیما دیشب دستم جامونده....میرم بدم به
رانندش
**************************
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است
دیگه نه؟پـَـَـ نَ پـَـَـــ م خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
جمعه 90 اسفند 26 :: 12:13 عصر
علیرضا پویا

بچه که بودم
همیشه دوست داشتم
کفشهای پدرم که اندازه ام شد
مغازه ی بادبادک فروشی باز کنم
و روی سردرش بنویسم
{{ بادبادک رایگان برای هرکسی
که جای بادبادک
شعر های حافظ را به دست دارد }} ...

.
.

کفشهایم بزرگ شدند اما
از پس ِ آرزوهایم بر نیامدند
.
.
حالا
.
.
این زنجیر ِ دیوانه / از کلید به قفل هم که زنگ زده باشد
اما می خواهد پری از دیووار در بیاورد
تا به شما چیزی بگوید.....................
.................................
..................
.............
......
...
هیس!
همه چیز را بگذار
به عهده ی دستانمان
باهم که باشند.... از پس ِ تمام ِ آرزوها بر می آیند ...


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:26 عصر
علیرضا پویا

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر ونسیم
من به سرگشتگی ‌آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید ...
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم ...
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهار دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی می گذرد
و تو در خوابی
و پرستوها خوابند
و تو می اندیشی
به بهار دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد...
حمید مصدق
<\/h6>

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:21 عصر
علیرضا پویا

من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
ـ هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز
کشت.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:17 عصر
علیرضا پویا

 

اگر تو باز نگردی قناریان قفس ، قاریان غمگین را
که آب خواهد داد ؟
که دانه خواهد داد ؟
اگر تو باز نگردی ... نهالهای جوان اسیر گلدان را
کدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه کس به جای تو آن پرده های توری را به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد اگر تو باز نگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد و کس نمی داند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد

حمید مصدق


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:15 عصر
علیرضا پویا

 
 
 

ابزار وبمستر