ای مـرا آزرده از خود ، گــر پشیـمانی ، بیا
نغمه های نا موافق گر نمی خوانی ، بیا
تا که ســر پیچیدی از راه وفا ، گـفتم: برو
جــز وفــا اگــر راهــی نـمــی دانـــی ، بیا
یک نفس با من نبودی مهربان ای سنگدل
زان همه نامهربانی ، گر پـشیمانی ، بیا
تاب رنجـوری نـدارم در پـی رنـجـم مباش
گر نمی خواهی که جانم را برنجانی، بیا
خود تو دانی، دردها بر جان من بگذاشتی
تا نـفـس دارم ، اگــر در فـکـر درمـانی بیا
دشمن جانم تو بودی،درد پنهانم ز توست
با همه این شکوه ها ، گر راحت جانی بیا
موضوع مطلب :