آلا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان،دو بی کس
دَد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
که خواهد شد،بگویید ای رفیقان
رفیق بی کسان یار قریبان
چون آن سر روان شد کاروانی
چو شاخ سرو می کن دیده بانی
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سر مست
لب سرچشمه ای وطرف جویی
نم اشکی و با خود گفتگویی
به یاد رفتگان و دوست داران
موافق کرد با ابر بهاران
چنان بی رحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبودست آشنایی
چو نالان آمدت آب روان پیش
مدد بخشش ز آب دیده ی خویش
نکرد آن همدم دیرینه مدارا
مسلمانان؛ مسلمانان خدارا
مگر خضر مبارک پی تواند
که این تنها به آن تنها رسد........
حافظ
موضوع مطلب :