زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
بنشین کمی و خاطره ها را ورق بزن! هی خط بزن بروی من! اما ورق بزن!
یک یک تمام فاصله ها را زیاد کن... " ما " را بِبُر! بُکُن " منِ تنها" ... ورق بزن!
هر جا که بین تو و من نوشته " با "... پاکش بکن گلم! بکنش " تا " ... ورق بزن!
یکجا نوشته بودی اگر مالِ من شوی......... بگذر... که شب رسیده به فردا!!! ورق بزن!
آتش بزن به من، به خودت، دفترت، ولی... تا " من، تو و کناره ی دریا............. " ورق بزن!
آنجا که روزهای عزیزی گذشته بود........... بنشین شبی و خاطره ها را ورق بزن.../// موضوع مطلب : خاطره ها
خوش به احوال دل چلچله و لکلک ها که ز پرواز نسیبی نبرند اردکها آسمان هم به هواداری بالم نگوشد روزنی تنگتر از پنجره قلکها نشد از چشم تو بی واسطه سهمی ببرم موسم گرد و غبار افکنی عینک ها درس شش سالگی ام مشق الفبای تو بود نیست از روی ریا عاشقی کودک ها ولی اکنون که گذشت است بسی زان ایام وحصاریست میان من و عشق از شکها و تو هم آدم مغرور و بزرگی گشتی بی خیال دل پر دغدغه کوچکها فقط از باغچه خاطره ها یادی کن تا نمیرند در این فصل عطش پیچک ها خنده بر بخت بدم می کنی و حرفی نیست هست خشنودی سلطان هدف دلقکها موضوع مطلب : خاطره ها |
||