امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست ناچار این پرواز را این بار باور میکنم یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو یک روز من این شعر را تا آخر از بر میکنم گر چه شکستی عهد را مثل غرور ترد من اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم زیبا خدا پشت و پناه چشمهای عاشقت با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر میکنم