زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
پدر ای
وجودم از تو قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگهام ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام پدر امروز به پاهام دیگه نای رفتنی نیست جز دریقی رو لبهام دیگه حرف گفتنی نیست پدر ، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه باشه پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره کوره راه رفتن من مثل شبهام میشه تیره موضوع مطلب : زندگی, عشق, پدر |
||