زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
آخرین بار که به عشق و شور زندگی نهفته در وجود خود اجازه دادید تا بیرون آید و کمی بازیگوشی کند کی بود؟ آخرین باری که از بازی با بچه هایتان به همان اندازه ی آنها لذت بردید ، کی بود؟ آخرین باری که از زنده بودن خود به هیجان آمدید کی بود؟ نگران نباشید دیگران درباره شما چه فکر می کنند. به این فکر نکنید که آن چه را دوست دارید انجام بدهید چقدر عملی ، مفید ، یا موثر است. مضحک باشید ، عاشق باشید ، با شور و حال زندگی کنید . خودتان باشید . باربارا دی آنجلیس لبخند زن دردو موقع آسمانی و فرشته مانند است : یکی هنگامی که برای اولین بار با لبخند به معشوق می گوید دوستت دارم ودیگر هنگامی که برای اولین بار به روی نوزادش لبخند می زند . ویکتور هوگو نفرت به همان اندازه دوست داشتن ، خوب است . یک دشمن می توان به خوبی یک دوست باشد . برای خود زندگی کن، زندگیت را بزیی، سپس به راستی دوست انسان خواهی شد . جبران خلیل جبران آن که طالب آسایش جان و تن است باید شکیبا و بردبار باشد ، در دوستی و داد و ستد با مردم کژی و کاستی و فریبکاری نکند . چون گناهی از کسی بیند و بر او دست یابد ببخشد ، و کینه خواه و تیز خشم و دشمن سوز و نا بردبار نباشد . بزرگمهر ین سخن پذیرفته نیست که : "پیکر بزرگترین زندان روان بشر است" باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد . ارد بزرگ آن اندیشه هایی را دوست دارم که با خون نوشته شده باشند آدمی بهر تنها زیستن می باید یا حیوان باشد یا خدا. ارسطو می گوید: انگارهء سومی نیز هست بودن یکجای هر دوی آنان ... آن هم فیلسوف وار ..حقایق همه ساده اند. این نه مگر دروغی است دو چندان که آن را بر ساخته اند؟ . فردریش نیچه موضوع مطلب : دوست داشتن عشق و ازدواج یعنی چه!! شاگرد از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما هنگام عبور از گندم زار به یادداشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی. شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلوتر میرفتم خوشه های پر پشت تری می دیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم. استاد گفت: عشق یعنی همین!!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد گفت: به جنگل برو و بلند ترین درخت را بیاور. اما به خاطر داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!! شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد از او ماجرا را پرسید و شاگرد در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم. به سبب آنکه ترسیدم اگر جلو بروم باز هم دست خالی برگردم. استاد گفت: ازدواج یعنی همین !! موضوع مطلب : عشق
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند که لحظه ای توان ایستادن نداری تو فرزند سفر بودی و من نواده سکوت خویشتن دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست برو مسافر جاده قدم های تو را دلتنگ است ... موضوع مطلب : انتظار, دلتنگی یکی را از وزرا پسری کودن بود ، پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی می کن ، مگر که عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود . پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد.# چون بود اصل گوهرى قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنى را که بدگهر باشد سگ به دریاى هفتگانه بشوى که چو تر شد پلیدتر باشد خر عیسى گرش به مکه برند چو بیاید هنوز خر باشد (گلستان سعدی) موضوع مطلب : سخنان بزرگان Galileo mundo, an astronomer and mathematician Italian physicist who is in the rise of the new method of science and overruling discovered to see results of tests and has contributed greatly affected. Galileo in Pisa was born in there and to study on him at the University of Medical there but then the mathematics when still a medical student was his first great discovery. One day when the time was the Church and a chandeliers hung from the Nabz with his size. Then similar experiments in his room and made clear that he went full time and a body returned to the extent of hung went back and does not depend on for long and short course bow and is the same. Galileo at the age of 17 years old law of motion pendulum had discovered observed the Greeks were ignored. Galileo had not been able to grant university was forced to use that without receiving education certificate there leave. He lived for teaching private until Fortunately in the year 1589 as professor of mathematics returned to university. When he قراراداد 1592 in the year at the University of Pisa was not renewed for teaching to the University of Padua for study and Motu shot to the Declivitous levels. He proved that haste caused by the gravity of the combination of the bodies of all of them equally. The aging Galileo proved it. According to the law every body or sharp direction only when his change of the force of the outside. Galileo in the year 1609 invented the telescope was informed and the ability to scientific applications. Although he had been seen before, that it from the telescope, with 32 can be made him the first who had to see the star of pseudoxantoma telescope used. His telescope showed that month on the surface heights and post and on the surface of the sun spot although there are few Aristotle believed that emanates without any defect and that"s fine. Galileo observed that Venus also like the moon phases and has proposed to the planet revolves around the sun. Galileo discovered in the four lunar around Jupiter moving in return showed that the earth is not for a month behind him Galileo observed result in a book, internuncio 1610 sky in the year. Galileo fame to a place as a mathematician in Florence court. In the explicit support from the Copernican male in the epopee planet of the sun central. In the year 1616 his critics Catholic church officials to him under pressure to the Copernican who’ll speak to him for 15 years in this case publicly but did not talk in the year 1632 speech in the book with two of the world. With strong reasons for the solar year. The Galileo under pressure to retrain heresy and was sentenced if what his condemnation to the detention domestic abated eyes by looking at disabled telescope was led to blindness, Galileo physically novel should be broken and carried out in the year 1642 in his home in died. گالیلئو گالیله , ریاضیدان اخترشناس و فیزیکدان ایتالیایی است که در پیدایش روش علمی جدید و کشف قانونهایی برای شرح نتایج مشاهده و آزمایش تاثیر بسزایی داشته است. گالیله در پیزا به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل روی آورد او در دانشگاه آنجا پزشکی خواند ولی سپس به ریاضیات پرداخت زمانی که هنوز دانشجوی پزشکی بود نخستین کشف بزرگ خود را انجام داد. روزی وقتی در کلیسا بود زمان رفت و رگشت یک چلچراغ آویزان را با جریان نبض خود اندازه گرفت. سپس آزمایشهای مشابهی در اتاق خود انجام داد و مشخص کرد که مدت زمان کامل رفت و برگشت یک جسم آویخته به دامنه رفت و برگشت بستگی ندارد و برای طول کمان مسیر کوتاه و بلند یکسان است. گالیله در سن 17 سالگی قانون حرکت اونگ را کشف کرده بود این مشاهده را یونانی ها نادیده گرفته بودند. گالیله که نتوانسته بود از کمک هزینه تحصیلی دانشگاه استفاده کند مجبور شد که بدون دریافت مدرک تحصیلی آنجا را ترک کند. او زندگی خود را از راه تدریس خصوصی اداره می کرد تا آنکه خوشبختانه در سال 1589 به عنوان استاد ریاضیات به دانشگاه برگشت. هنگامی که قراراداد وی در سال 1592 در دانشگاه پیزا تجدید نشد برای تدریس به دانشگاه پادوا رفت او برای مطالعه و بررسی حرکت اجسام گلوله هایی را بر سطوح شیبدار رها ساخت. وی ثابت کرد که شتاب ناشی از گرانش ضرفنظر از ترکیب اجسام بر همه آنها یکسان اثر می کند. گالیله قانون لختی را ثابت کرد. بنابر این قانون هر جسمی تندی یا جهت حرکت خود را فقط وقتی تغییر می دهد که بر آن نیرویی از خارج اثر کند. گالیله در سال 1609 از اختراع تلسکوپ مطلع شد و به توانایی آن در کاربردهای علمی پی برد. او با وجودیکه قبلا آن را ندیده بود از ساختما ن آن سر در آورد و تلسکوپی با توان 32 ساخت او نخستین کسی است که برای مشاهده های اختر شناسی از تلسکوپ استفاده کرد. تلسکوپ او نشان می داد که روی سطح ماه پستی و بلندیها و بر سطح خورشید لکه هایی وحود دارد اگرچه ارسطوی معتقد بود که افلاک بدون هیچ عیبی و نقصی است . گالیله مشاهده کرد که زهره نیز مانند ماه اهله ای دارد و پیشنهاد کرد این سیاره به دور خورشید می گردد. کشف گالیله در مورد چهار قمری که دور مشتری در حال حرکت می گردند نشان داد که حرکت زمین سبب نمی شود که ماه را پشت سر بگذارد گالیله نتیجه مشاهده های خود را در کتابی به نام پیک آسمان در سال 1610 انتشار داد. شهرت گالیله سبب شد که به عنوان ریاضیدان مقامی در دربار فلورانس کسب کند. او در این مقام حمایت صریح خود را از نر کپرنیک در مورد منظومه سیاره ای خورشید مرکزی بیان داشت. در سال 1616 منتقدان وی مقامهای کلیسای کاتولیک را بر آن داشتند که او را تحت فشار قرار دهند که دیگر در مورد کپرنیک حرف نزند او به مدت 15 سال در این مورد به طور علنی صحبتی نکرد ولی در سال 1632 حسورانه کتاب گفتار در با دو نظام بزرگ جهان. را با دلایل محکم در مورد منظومه خورشیدی منتشر کرد. گالیله از این بابت تحت فشار قرار گرفت و به بدعت گزاری و زندان محکوم شد اگر چه محکومیت او به بازداشت خانگی تخفیف یافت چشمانش که بر اثر نگاه کردن در تلسکوپ معیوب شده بود به کوری او منجر و سبب شد که گالیله از نظر بدنی و رمانی شکسته شود سر انجام در سال 1642 در خانه خود در آرستری درگذشت. موضوع مطلب : زندگی نامه, biography پور سینا حاذق ترین پزشک از زمان امپراطوری روم تا شروع علوم جدید در ابتدای قرن 16 میلادی بود تاثیر او در جهان اسلام و در اروپای غربی در قرون وسطی تحت نام اوسنا بسیار گسترده بوده است. پور سینا در افشنه از روستاهای بخارا جایی که امروز کشور ازبکستان است به دنیا آمد در زمان بخارا قسمتی از ایران بود پدرش کارمند دولت و مامور جمع آوری مالیات و خانه اش محل اقامنت و گفتگوی علاقمندان علم و کمال بود. او در زمان کودکی قوانین اسلامی ادبیات و پزشکی را فرا گرفت. پور سینا در 17 سالگی منصور سامانی پادشاه بخارا را که دیگر پزشکان از درمان او ناتوان شده بودند معالجه کرد ولی به جای دستمزد استفاده از کتابخانه سلطنتی را در خواست کرد. وی به عنوان پزشک دربار تا سقوط پادشاهی سامانیان در سال 999 میلادی در آنجا خدمت کرد. سپس به مسافرتهای طولانی پرداخت. روزها به عنوان پزشک کار می کرد و شبها به بحث های فلسفی و علمی با افراد دیگر مشغول می شد. ابن سینا در شهر همدان که در مسیر اصلی راه تجارت قرار داشت ساکن شد. او پزشک چندین سلطان و از شهرت و درآمد مناسبی برخوردار بود زمانی که در همدان می زیست مقاله های بسیاری نوشت. کتاب شفا بزرگترین اثر او دانشنامه ای در فلسفه , پزشکی , علوم طبیعی و منطق است. ابن سینا شک و تردید را وارد مطالعه در کیمیاگری کرد. کیمیا گری عقیده و تلاشی بود در این راه که طلا را از فلزات دیگر مانند سرب می توان ساخت. در سال 1022 میلادی سلطان همدان که ابن سینا در خدمتش بود فوت کرد و او به اصفخان که در مرکز ایران قرار داشت رفت. در این شهر بودک ه کتاب قانون را در پزشکی کامل کرد. در این کتاب او به شرح دستاوردهای عمده پزشکی کامل کرد. در این کتاب او به شرح دستاوردهای عمده پزشکی روم و یونان پرداخت . او فهرست 760 دارو و فراورده پزشکی را به طور نظام مند تهیه کرد. ابن سینا ماهیت عفونی بیماری سل و نقش آب را در پراکندن بیماریها شناسایی کرد. او نخستین کسی است که مشخصه های بیماری مننژیت را شرح داد. علاوه بر ان وی جزئیات قسمتهای چشم را تشریح کرد. پور سینا در اصفهان پزشک علاءالدوله شد و زمانی که همراه لشگریان این پادشان برای تسخیر همدان می رفت مریض شد و در گذشت. سر انجام آرامگاه او در همدان یکی از دیدنیهای جالب جهانگردان شد. پس از فوت پور سینا آثارش به زبان لاتین ترجمه شد و برای اندیشمندان اروپایی قابل استفاده گردید. از کتابهای او به عنوان کتابهای مرجع برای مدت چهار قرن در مدارس پزشکی استفاده می شد. در ظرف 50 سال پس از اختراع چاپ, کتاب قانون پزشکی او 15 بار تجدید چاپ شد. هنوز برنامه درمانی او پایه آزمایشهای بالینی جدید از تاثیر داروهاست. او نشان داد دارویی که برای معالجه بیماری یک نفر موثر است می تواند برای همه یا بسیاری از افرادی که به همان درد مبتلا هستند موثر باشد و آزمایشهایی که روی حیوانات ثورت می گیرد نمی تواند به تنهایی تاییدی برا اثر آنها بر انسان باشد. موضوع مطلب : زندگینامه بزرگان جـلال آل احـمد در سال 1302، در خانواده ای روحانی و پرزاد و رود، به دنـیا آمد. پـدر و برادر بزرگ و یکی از برادرزاده ها و دو نـفر از شوهـر خواهـرهایش در مسـند روحانـیت بودند. پـدرش حاج احـمد سادات آل احـمد، امام جـماعـت مسجد پاچـنار تـهـران بود. برگـردان این محـیط دیـنی را در آثار او هـچون " دید و بازدید "، " سه تار "، " گـل دسته ها و فـلک"، " خواهـرم و عـنکـبوت "، و " جـشن فرخـنده " می توان دید. پـنهانی از پـدر در کـلاسهای شبانهً دارالفـنون درس خواند و روزها را به کار ساعت سازی و سیم کشی برق و چـرم فروشی گـذراند. در سال های آخر دبـیرستان با افـکار احـمد کسروی آشنا شد، و به ترتـیب با نـشریات ( پـیمان، مرد امروز، تـفریحات شب، و دنـیا) و سپس نشریات حزب توده. با امیر حسین جهانبگـلو، رضا زنجانی، هـوشیدر، عـلیـنـقی منزوی و چـند تن دیگـر " انجـمن اصلاح " را راه انداخت، که یک انجـمن فرهـنگـی بود؛ و سپس جـملگـی به حـزب توده پـیوستـند. در حـزب توده، در عرض چـهار سال از یک عـضو ساده به عـضویت کـمیته ایالتی تـهـران درآمد؛ و نیز رهـبر مجـله ماهـانه "مردم" که مدیر داخـلی اش بود و با احسان طبری که آن را می گـرداند، قـلم زد. اولین داستانش، در شماره نوروز سال 1324 ماهـنامه سخـن، به انـتخاب صادق هـدایت، منـتـشر شد؛ و سپس کتاب "دید و بازدید" را که داستانهایش در سخن و مردم برای روشـنفـکران چاپ شده بود، منـتـشر کرد. تا آذر 1326، که با خـلیل مکی و دیگـران از حـزب توده انـشعـاب کرد، هـجده شماره ماهـنامه مردم را، زیر نظر طبری درآورد. بعـد "از رنجی که می بریم" را منـتـشر کرد که بر احکـام رئالیسم سوسیالیستی نوشته بود. فعـالیت سازمانی او، پس از انشعاب، زیر بار اتـهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پشت داشتـند، دیری نپائید و او ناگـزیر به سکوت شد. در این دوره سکوت، به قصد ممارست و طبع آزمایی در زبان فرانسه، که در دارالفـنون آموخـته بود، آثاری از ژید و کامو و سارتر و داستایوفسکی را ترجـمه کرد. "سه تار" محصول هـمین دوره است که به مرادش خلیل مکی تـقـدیم شده است. در سال 1327 با سیمین دانشور ازدواج کرد تا به تعـبـیر خودش "وقـتی از اجتماع بزرگ دستـت کوتاه باشد، کوچکـش را در چهاردیواری خانه" بسازی. با شروع مبارزه برای ملی شدن نـفت، به ابـتکار و تـدبـیر دکـتر مصدق، بار دیگـر به سیاست روآورد، و از نو سه سال دیگر مبارزه؛ در گـرداندن روزنامه های شاهـد و نـیروی سوم و مجـله ماهـانه عـلم و زندگـی که مدیرش مـلکـی بود، کرد. در اردیـبهـشت 1332، به عـلت اخـتلاف با رهـبران نیروی سوم، که عـضو کـمیته مرکـزی و گـردانـنده تـبلیغاتی اش بود، و از ارکـان جـبهـه ملی به حساب می آمد، از تـشکـیلات کـناره گـرفت. "دیدم دیگر حالش نـیست. آخر ما به عـلت هـمین حقه بازی ها از حزب توده انـشعـاب کرده بودیم. و حالا از نو به سرمان می آمـد". اما او فـقط جـملگـی "عـیب می" را نمی گـفت، و هـمه هـمت خود را به کار می بست تا چـشمانـش را باز نگـه دارد. "مبارزه ای که میان ما از درون جـبهـه ملی با حزب توده در این سه سال دنـبال شد، به گـمان من یکی از پـر بارترین سالهای نـشر فـکر و اندیشه و نـقد بود". پس از کودتا بازگـشت از شوروی و دست های آلوده سارتر را ترجـمه کرد. و معـلوم است هر دو به چـه عـلت. بعـد زن زیادی و مدیر مدرسه را درآورد. در سرگـذشت کـندوهـا، شکـست جـبهه ملی و برد کـمپانی ها در قـضیه نفت را، به کـنایه، نوشت. پس از آن دوره "در خویشتـن نگـریستن" بود و سفر به دور مـملکـت. مانند کارل سندبرگ، که هـمه صفحات آمریکا را زیر پا درکرده بود، قدم به قدم تـقریـبا هـمه جای ایران را گـشت و "به پرت افـتاده ترین راه ها پـوزار" کشید. تک نگـارهای اورازان، تات نـشین های بلوک زهـرا و جـزیره خارک را، که در نوع خود منـحصر به فردند، پس از آن سیر و سیاحت یکه و تـنها درآورد، و بعـد "موسسه تحـقـیـقات اجـتماعی" وابسته به دانـشکـده ادبـیات را سرپـرستی کرد. وقتی دید از آن تک نگـاریها، که ارزیابی مجـددی از محـیط بومی با معـیارهای خودی بود، می خواهـند "متاعـی بسازند برای عـرضه داشت به فرنگی" ها به ناچار رهایش کرد. آنچـه او به صورت تضاد اصلی بـنیادهای سنـتی اجـتماعی ایرانی ها با تـجـدد یا دنـباله روی سیاسی و اقـتصادی از فرنگ و آمریکا می دید آنچه از آن به رفـتن" به سمت مستعـمره بودن " تعـبـیر می کرد، او را به نوشتن غرب زدگی وادشت، که پـیشتر در سه مقاله دیگر تمرینش کرده بود. کـیهان ماه، که از اوایل 1341 راهـش انداخـته بود، و فـقط دو شماره اش درآمد، به عـلت چاپ فصل اول غـرب زدگی توقـیف شد. به ناچار انـتـشار "غرب زدگی" به صورت کـتاب، مخـفـیانه انجام گـرفت، و یک قلم پـنجاه نسخه اش را داریوش آشوری، از ارادتـمندان ملکی، در دانـشگـاه تـهـران میان دانـشجویان پخش کرد، و خود او چهار سال بعـد، به تحریک آل احمد، نـقدی بر آن نوشت. "غرب زدگـی" این فضل تـقدم را داشت که برای نخـستین بار باب این بحـث را در ایران گـشود. از اواخر 1341، به مأموریت از طرف وزارت فرهـنگ و برای مطالعـه در کار نـشر کتاب های درسی، به اروپا رفت. در فروردین 43، به قصد کنجکاوی و از سر مکاشـفه، راهـی مکه شد و "خسی در میقات" را نوشت ،تا بـپـرسد چـرا "روشنفکر جماعت ایرانی در این ماجراها دماغـش را بالا می گـیرد، و دامنـش را جـمع می کند؟". تابـستان هـمان سال به شوروی رفت، برای شرکت در هـفـتمین کنگـره بـین المللی مردم شناسی، که حاصل آن "سفر روس" است. در تابستان 44، به دعـوت سمـینار بـین المللی ادبی و سیاسی دانـشگـاه هـاروارد، راهـی آمریکا شد. در این فاصله "نون و القـلم" و "ارزیابی شتاب زده" و ترجمه های "کرگـدن" و "عـبور از خط" ارنـست یونگـر، به تـقریر محـمود هـومن، را چاپ و منـتـشر کرد. بعـد "نفـرین زمین" را درآورد که سرگـذشت معـلم دهـی است و جست جویی است در موضوع آب و کـشت و در نـقد اصلاحات ارضی. کتاب دو جلدی در "خدمت و خیانت روشنـفکـران" که نگـارش آن را از سال 43 آغاز کرده بود و فـقط دو فصلش را در جهان نو درآورد، در زمان حیاتـش امکان انـتـشار نـیافت. طـبیعی بود که به چـنین کتابی مجوز نشر ندهـند. او نمی خواست که فکر و نظر در خدمت قـدرت، یا "عالم امر" درآید و روشـنفکر خدمت کـنـنده به دولت را سخت ملامت کرد. مسئولیت نویسنده را ،به تأسی از نظر سارتر، پـیش کشید، نظریه ای که مسئولیت یا تعـهـد را جزء ذاتی فعالیت نویسنده می داند نه چـیزی افـزوده بر آن. او هـمچون سارتر، نوشتن را عـمل کردن می دانست. این کتاب چـند ماه قـبل از انـقلاب مـنـتـشر شد. پاره ای دیگـر از آثار او، از جـمله یک "چاه و دو چاله، چـهـل طوطی " (با سیمین دانشور)، " تـشنگی و گـرسنگی" (با منوچهر هزارخانی) و "سنگی بر گوری" پس از مرگـش منـتـشر شدند. عـده ای انتـشار "سنگی بر گوری" را ستودند و برخی آن را "توطئه ای برای مخـدوش کردن چـهـره نجـیب و سرکش" او دانستـند. معـلوم نـیست که آیا او چـنان که خودش در کتاب "یک چاه و دو چاله" اشاره کرده است، فرصت "از نو نوشتن" سنگی بر گوری را یافـته است یا نه؟ پاسخ سیـمین دانشور منـفی است، به علاوه این اعـتراض که تصویر او در این کـتاب " کاریکاتوری است خاله زنکی" و بدتر از آن " تـلخی بی وفایی " در آن منعـکس است. اما دانشور، در مقام یک نویسنده و خواننده از چاپ " سنگی بر گوری " ناخرسند نیست، و به درستی معـتـقد است که " تمام آثار هر نویسنده ای به هـر جهـت باید به چاپ برسد". هـمچـنین دانشور گـفتـه است " جلال چـندین و چـند دفـتر یادداشت روزانه دارد که غـالب شب ها می نوشت " به علاوه قریب به صد نامه که آن دو به یکـدیگـر نوشته اند. گویا بخـشی از آن دفـترها و نامه ها، که هـنوز چاپ نشده اند، مـفـقود شده که مایهً شگـفتی و تاسف است. آل احمد، که در عـمر کوتاه چهل و شش ساله اش، راه های پرسنگـلاخ بسیاری را پـیموده، شهـامت آن را داشت که " عالم یقـین را تک تک، با فشار تجـربه ها، زیر پای خود" بشـکند؛ در صحت و اصالت و حقـیقت بدیهـی های اولیه که یقـین آورند یا خیال انگیز یا محرک عـمل شک ، کند. او با زبان و سبک ویژه خود، که ترکـیبی از نـثر ساده و هـجایی دهـخدا و هدایت و مایه ای از نـثر" فردینان سلین " بود، ساده نویسی و گـرایش به زبان گـفتار را، که از مشروطه به این سو آغاز شده بود، به کمال رساند. از تعـدادی کـلمه، بدون وجود ربط های کلاسیک جمله، عبارت های کوتاه و بلند ساخت که لبریز از مفردات و ترکـیبات عامیانه و تلمیحات و اشارات گوناگون بود. فرادی روزی که در اسالم گـیلان - در ساعت چـهار بعـدازظهـر هـجدهـم شهـریور 1348 - برای آخرین بار به هـمسرش سیمین دانشور تـبسمی کرد و گـفت: " کلاه سر هـمه تان گـذاشته و رفـتم". در یکی از " دوقلوهای عـصر" نوشتـند: جـلال آل احـمد در ویلای شخصی خود درگـذشته است. آن کلبه را، که زمین آن را دوست دیرینـش مهـندس ابوالقاسم توکـلی به او بخـشیده بود و جلال، مانند خانهً شمیران، تـقریـباً به دست خودش آن را ساخـته بود " ویلا " نوشـتـند، تا به نویسندهً نام آوری که جانـب مردم را می گـرفت طعـنه زده باشـند. هـمان روزنامه و هـم زاد دیگـرش از درج آگـهی تسلیت او خودداری کردند. وقـتی تن بی جان او را از اسالم به تـهـران می آوردند، پـنجاه تن از نویسندگـان، از اعـضای کانونی که به ابـتکار آل احـمد تازه گـرفته بودند، تا کرج به پـیشوازش رفـتـند. جـنازه را به ابـن بابویه بردند و در آنجا غـسل دادند، و سـپس در مسجد فـیروزآبادی چـند متر آنطرف تر از مزار " پـدر معـنوی " اش خلیل مکی، که دو ماه پـیش تر مرده بود، به خاک سپـردند. موضوع مطلب : زندگینامه بزرگان کورش نوه آستیاگ آخرین پادشاه ماد های ایران ، فرزند کمبوجیه و ماندانا سر دودمان هخامنشیان از تیره پارس نژاد آریایی ایران است.
کورش که شخصیتی آزاد اندیش و عاری از پی دورزی(تعصب) بود , خدایان و ادیان ملل شکست خورده را به رسمیت شناخت , همگان را در اجرای مراسم دینیشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دل های همه ی ملت های مغلوب را بسوی خویش جلب کرد. چشم تاریخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند. در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بشر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است: منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور…. هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد… مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم. رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خوانده اند. مسلمانان او را ذوالقرنین می دانند.که نامش در قرآن آمده است . مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون می گوید: “کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند.” کورش پس از حدودا 2? سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد. موضوع مطلب : زندگی نامه بزرگان پیره مردی گرسنه و بیمار گوشه ی قهوه خانه ای میخفت رادیوباز بودوگوینده از مضرات پر خوری میگفت موضوع مطلب : زندگی, مشکلات زندگی |
||