سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زندگی عاشقانه در روزگار نامردی
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 82
  • بازدید دیروز: 259
  • کل بازدیدها: 595525



خشک شدنش خنجری بر قلب اصفهان است، کافی است کمی پیاده روی را برای دقایقی در نگین انگشتری ایران تجربه کنی آنگاه در خواهی یافت که پس از مدتی اندک چشمانت شروع به سوزش می‌کند و خستگی و کم طاقتی به سراغتان خواهد آمد این‌ها همه اثرات خشکی زنده رود است.

 مریم اسماعیلی ،روان شناس در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، نشاط اجتماعی را یکی از پارامترهای توسعه اجتماعی در جهان مطرح می‌کند و می‌گوید: امروزه دولت‌ها و ملت‌ها تمام تلاش خود را برای افزایش نشاط و شادابی اجتماعی جوامع به کار گرفته‌اند.

یافتن روش‌های شاد زیستن بزرگترین دغدغه مردم ایران است

وی با اشاره به اینکه مطالعات نشان می‌دهد اهمیت شاد زیستن در یک زندگی مطلوب از ثروت و ارزش‌های اخلاقی بیشتر است، می‌افزاید:در یک نظر سنجی یافتن روش‌های شاد زیستن،  بزرگترین دغدغه مردم ایران بیان شده است.

این روانشانس، بهزیستی روان‌شناختی را یکی از مفاهیم مطرح در روانشانسی در جوامع مختلف عنوان می‌کند و ادامه می‌دهد: در بهزیستی روان‌شناختی شادابی، نشاط اجتماعی، سرزندگی و عزت نفس در کنار فاکتورهایی مانند نداشتن افسردگی و اختلالات روانی برای سلامت روان مد نظر قرار می‌گیرد.

اسماعیلی نشاط اجتماعی را افزایش دهنده ظرفیت مقابله مردم با بحران‌ها و شاخص اندازه گیری سلامتی روان و اجتماعی افراد می‌داند و اضافه می‌کند: یک نظام سلامت آینده‌نگر تنها به عوامل بیماری‌زا و درمان بیماری‌ها توجه ندارد بلکه با ارتقا و سرمایه گذاری روی عوامل موثر در افزایش نشاط اجتماعی و فردی ضمن بهبود سلامت جسمی و روانی میزان ضربه پذیری جامعه در مقابله با سختی‌ها را افزایش می‌دهد.

خشکی زاینده رود در کاهش  نشاط اجتماعی مردم اصفهان موثر است

وی با اشاره به اینکه نشاط اجتماعی یک موضوع تک علتی نیست و مجموعه‌ای از عوامل فردی و اجتماعی در تقویت و افزایش آن موثر است، ادامه می‌هد: تحقیقات نشان داده افزایش افسردگی، اضطراب، نگرانی و استرس‌ها موجب کاهش نشاط اجتماعی می‌شود.

 این روانشناس می‌افزاید: جامعه متشکل از افراد است و نشاط اجتماعی به شرایط روحی و روانی، سلامت روان و احساس خوشبختی و رضایت درونی افراد وابسته است.

اسماعیلی معتقد است که عوامل اجتماعی مانند امید به آینده و وضعیت اجتماعی، اقتصادی و حتی شرایط زیست محیطی در کنار عوامل فردی رابطه مستقیمی با نشاط اجتماعی دارد.

درمعابر عمومی اصفهان کمتر چهره خندان دیده می‌شود

وی با تاکید بر اینکه در سال‌های اخیر شرایط زیست محیطی شهر اصفهان به شدت تغییر کرده و آسیب دیده است، می‌گوید: خشکی زاینده رود علاوه بر آلودگی‌های زیست‌محیطی کلان شهر اصفهان از مواردی است که در کاهش نشاط اجتماعی مردم اصفهان نقشی مهمی ایفا می‌کند.

این روانشناس، رودخانه زاینده رود را رگ حیاتی شهر توصیف می‌کند و می افزاید: نشاط اجتماعی مردم اصفهان با خشک شدن رودخانه آسیب جبران ناپذیری دیده است و مشاهده چهره‌های غمگین و افسرده شهروندان به خوبی بیان‌گر این مسئله است.

اسماعیلی بیان می‌کند: درمعابر عمومی اصفهان کمتر فردی را می بینید که چهره بشاش و خندان داشته باشد و حتی وسایل ورزشی موجود در بوستان‌ها کمتر مورد استفاده مردم شهر قرار می‌گیرد چراکه نشاط اجتماعی به شدت آسیب دیده است.

هوای آلوده اصفهان از عوامل کاهش نشاط اجتماعی است

وی هوای آلوده شهر اصفهان را  یکی از مهمترین عوامل کاهش نشاط اجتماعی می‌داند و می‌گوید: اصفهان اغلب صنایع مادر را در دل خود جای داده است و دستاورد این صنایع بیماری‌های صعب العلاجی است که اصفهان را از این نظر سرآمد شهرهای کشور کرده است.

این روان‌شناس فرهنگ مردم شهر اصفهان را از دیر باز با زاینده رود عجین می‌داند و می‌افزاید: بسیاری از ازدواج‌ها، حل اختلاف‌ها و دوستی‌ها در کنار این رودخانه شکل گرفته است و سپردن لحظاتی از عمر به رودخانه جاری زاینده رود برای رفع خستگی‌های جسمی و روانی از ویژگی‌های اخلاقی مردم شهر اصفهان است.

به گزارش ایسنا، صنعت، کشاوزی، خشکسالی و تعریف‌های جدید برای آب زاینده رود در بالا دست که با وجود احداث تونل‌های انتقال آب باز هم کمبود آب آن جبران نشده نگین انگشتری ایران را بیمار کرده است و چه بهتر می‌شد اگر ما انسان‌ها اجازه می‌دادیم طبیعت کار خود را می‌کرد و پایمان را از روی رگ حیات این شهر بر می‌داشتیم.

"ایسنا"


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, خبر, اصفهان, زاینده رود, جامعه, تاریخچه

         نظر بدهید
جمعه 91 شهریور 24 :: 9:55 صبح
علیرضا پویا

اسباب زندگی خود را برداشته و به سمت اصفهان می‌آیند شنیده‌اند که در این کلان‌شهر می‌توانند کار پیدا کنند و  با خانواده‌اش از امکانات بیشتری بهره ببرند. توسعه این شهر را دیده‌ و همین سبب شده از دیار کوچک خود به  اصفهان مهاجرت کنند. اما ای‌کاش چهره نازیبایی که پشت این توسعه و خدمات وجود دارد را هم می‌دیدند، آنها نمی‌دانند که این کلان‌شهر دیگر برای خود اصفهانی‌ها هم‌جا ندارد، آنها نمی‌دانند که توسعه و پیشرفت بسیار بی‌رحم است و اگر کار پیدا نکنند یا نتوانند خود را با مردم شهر هماهنگ کنند باید به حاشیه‌ها بروند و حاشیه نشینی رویاهایشان از یک زندگی بهتر را برآورده نمی‌کند.

کامرن رفیعی، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با خبرنگارخبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، از کلانشهراصفهان به عنوان مرکز ترانزیت کشور نام می‌برد و می‌گوید: رفت و آمد زیاد و وجودسرمایه در گردش مناسب موجب به وجود آمدن مشاغل گوناگون و در نتیجه فراهم شدن شرایط مناسب برای مهاجرت از شهرهای کوچک تر به اصفهان شده است.

وی قانون اصلاحات ارضی، افزایش قیمت نفت و فراهم شدن امکانات توسعه در شهرهای بزرگ مثل اصفهان، جنگ و پتانسیل بالا در دوره سازندگی را از عوامل مهاجرت به اصفهان در دهه‌های مختلف می‌داند و ادامه می‌دهد: قانون اصلاحات ارضی در دهه 40 موجب ورود سرمایه‌داران به شهرهای بزرگ کشور از جمله اصفهان شد و نخستین موج مهاجرت به اصفهان را شکل داد.

این جامعه‌شناس اضافه می‌کند: دهه 50 با افزایش قیمت نفت و در نتیجه به وجود آمدن سرمایه کافی برای توسعه در شهرهای بزرگ مثل اصفهان و هم‌چنین جنگ در دهه 60 موج عظیمی از مهاجران را به اصفهان سرازیر کرد.

رفیعی می‌افزاید: در دوران جنگ حجم قابل توجهی از مردم خوزستان به شهر اصفهان مهاجرت کردند و به دلیل ظرفیت بالای شهرک‌های تازه تاسیس شاهین‌شهر و امیرحمزه برای پذیرفتن مهاجر توانستند در این شهرها ساکن شوند.

ناهماهنگی حاشیه‌نشینان و شهرنشینان آغاز ایجاد آسیب‌های اجتماعی

وی از دوران سازندگی به عنوان موج چهارم مهاجرت به اصفهان یاد می‌کند و می‌گوید: اصفهان به دلیل پتانسیل بالای خود در این دوره نیز با جای دادن بسیاری از خدمات جمعیت زیادی را به سمت خود جذب کرد.

این جامعه‌شناس اصفهان را قطب صنعت کشور و شهری امن و آباد معرفی و خاطرنشان می‌کند: در سال‌های اخیر توسعه صنعت، ارایه خدمات مطلوب شهری و هم‌چنین خشکسالی در برخی مناطق استان از علل مهاجرت به این کلان‌شهر محسوب می‌شود.

وی مهاجرانی که به کلان‌شهر اصفهان وارد می‌شوند را به دو گروه جویای کار و تحصیل کرده تقسیم می‌کند و معتقد است: مهاجرت یک تیغ دولبه است چراکه علاوه بر توسعه شهر موجب به وجود آمدن آسیب‌های اجتماعی نیز می‌شود.

این جامعه‌شناس با اشاره به اینکه توانایی استفاده از امکانات شهری به دلیل نداشتن تحصیلات کافی برای گروه اول مهاجران فراهم‌ نمی‌شود و این موجب به وجود آمدن پدیده حاشیه‌نشینی در اطراف اصفهان شده است، می‌افزاید: عدم هماهنگی مردم حاشینه‌نشین و شهرنشینان آغاز ایجاد آسیب‌های اجتماعی از قبیل اعتیاد، روسبیگری، زورگیری و.... است.

شهرهای مهاجرپذیر تغییرات جهانی را راحت‌تر می‌پذیرند

رفیعی ادامه می‌دهد: دسته دوم یا همان افراد تحصیل کرده که برای رشد و زندگی بهتر به شهرهای بزرگ مانند اصفهان مهاجرت می‌کنند با انجام کارهای بزرگ و هم‌چنین با توانایی ایجاد تغییرات درست کلان‌شهرها را به سمت پیشرفت و توسعه جلو می‌برند.

وی با اشاره به اینکه شهر‌های مهاجرپذیر همواره در حال تغییر هستند، بیان می‌کند: اگرچه تغییرات مشکلات زیادی را برای شهرهای بزرگ ایجاد می‌کند اما سبب می‌شود شهر تغییرات جهانی را راحت‌تر بپذیرد.

این جامعه‌شناس با بیان اینکه تهران و اصفهان با روش‌های مختلف توانسته‌اند شرایط اجتماعی پذیرش مهاجر را در خود افزایش دهند، تصریح می‌کند: تهران با توجه به تعداد و تنوع بالای مهاجران به خوبی توانسته آنها را پذیرش کند در اصفهان نیز فرهنگ بسیار قوی و غنی به یک روش کارآمد برای پذیرش مهاجران تبدیل شده است.

رفیعی ادامه می‌دهد: اگر مهاجر با فرهنگ اصفهان سازگار نباشد توسط مردم طرد نمی‌شود بلکه به شهرک‌های اقماری اصفهان راه پیدا می‌کند به همین دلیل با وجود تعداد بالای مهاجران تنش‌های کمتری در اصفهان دیده می‌شود.

این جامعه‌شناس با بیان اینکه ظرفیت فرهنگی پایین مهاجرپذیری در برخی از شهرهای کشور تنش‌ها و آسیب‌های اجتماعی ناشی از مهاجرت را افزایش داده است، می‌گوید: این امر سبب شده اصفهان و تهران به عنوان مقصد مهاجران انتخاب شوند.

اصفهان خواسته‌های جوانان را برآورده نکرده است

رفیعی با اشاره به کاهش نرخ مهاجرت در چند سال اخیر به دلایل افزایش قیمت زمین‌های شهری، کاهش سرعت احداث پروژه‌ها و هم‌چنین فشارهایی که به واسطه افزایش جمعیت ایجاد شده است، بیان می‌کند: اصفهان در سال‌های اخیر به یک شهر مهاجر فرست تبدیل شده چراکه شهر نتوانسته تغییر سبک زندگی جوان اصفهانی و نیاز آنها به امکانات و توسعه بیشتر را برآورده کند.

وی با بیان اینکه پذیرش فرهنگ مهاجران در شهرهای مهاجرپذیر بیشتر شده و در کلان‌شهرها کمتر به مهاجر به عنوان یک مزاحم نگاه می شود، می‌افزاید: باید توجه داشت که می‌توان با ایجاد اشتغال، توسعه و امکانات رفاهی در روستاها و شهرهای کوچک کشور از مهاجرت به شهرها و کلان‌شهرها جلوگیری کرد.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, خبر, اصفهان, مهاجرت, ایران, جامعه, تاریخچه

         نظر بدهید
جمعه 91 شهریور 24 :: 9:55 صبح
علیرضا پویا

سال 91

 

 

 

 

 

 

 

سال نو مبارک


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, جامعه

       نظر
دوشنبه 90 اسفند 29 :: 8:24 عصر
علیرضا پویا

نوروز

پیدایش نوروز

 

گروهی از پژوهشگران و تاریخ‌نگارانِ ایرانی بر این باورند که جشن نوروز را جمشید، پادشاه پیشدادی، بنیان نهاده است؛ نکته و باوری که دانشمندان و شاعرانی چون: حکیم فردوسی توسی، خیام نیشابوری و ابوریحان بیرونی در آثار ارزشمند خود گزارش آن را به خوبی شرح داده‌اند. در ادبیات کهنِ منسوب به زرتشتیان آمده است که خداوند جان و خرد، گیتی را در شش هنگام یا شش چَهره (گاهنبار) آفریده و هر چَهره، پنج روز به طول انجامیده و در هر چَهره یکی از پدیده‌های اهوارامزدا که لازمه زندگی است آفریده شد.

به این ترتیب که نخست آسمان، سپس آب، زمین، گیاهان، جانوران و در پایانِ چَهره ششم که پنج روز آخر هر سال است، انسان آفریده شده و با پیدایش انسان، تکامل در آفرینش به مرحله تازه‌یی رسید و از آن پس انسان اندیشمند با بهره‌گیری از شرایط مناسبی که از پیش برایش فراهم شده بود زندگی خود را روی زمین آغاز کرد.1

زرتشیان برابر نوشته‌های اوستایی باور دارند که دَه روز مانده به آغاز فروردین ماهِ هر سال، فرَوَهرهای2 درگذشتگان، به زمین فرود خواهند آمد، مدت ده شبانه‌روز میهمان فرزندان و نوادگان خود خواهند بود و در سپیده‌دم نخستین روز از ماه فروردین (آغاز نوروز) به جایگاه مینوی خود باز خواهند گشت. در شبِ پیش از نوروز، زمانی که تاریکی آخرین شب سال در برابر سپیده‌دم نخستین روز بهار، رنگ می‌بازد، با افروختن آتش بر بالای بلندی و یا بام خانه‌ها، بازگشت فرَوَهَرها از زمین را بدرقه می‌کنند و با نیایش خود، خشنودی روان و فرَوَهَر درگذشتگان را فراهم می‌سازند و بازآمدنشان را در آغاز سال بعد، آرزو می‌دارند.3

 

سفره نوروزی

 

پیش از تحویل سال نو باید سفره‌ی نوروزی آماده شود. در زمان گذشته این سفره را، زیرِ ویجو پهن و پس از آغاز سال نو آن را به روی ویجو منتقل می‌کردند.

در سفره‌ی نوروزی به جز نماد‌هایی از امشاسپندان4، میوه، خوراکی و چیزهای دیگری هم وجود دارد.

کتاب اوستا - نامه‌ی آیینی زرتشتیان - یا کتاب گات‌ها - پیام اشوزرتشت - را در کنار آینه و گلابدانِ پُر از گلاب می‌گذارند. چراغ روشن که نماد فروغ ایزدی و یادآور نیک‌اندیشی و راستی است نیز در سفره وجود دارد. چند تخم‌مرغ ساده و رنگ کرده را هم که نشان باروری می‌دانند بر روی سفره قرار می‌دهند.

 

هفت سین

 

در سفره‌ی نوروزی «هفت سین» نیز فراهم می‌شود. عدد هفت یکی از عددهای ورجاوند و گزیده شده در فرهنگ ایرانی و زرتشتی است. هفت‌سین در مراسم نوروزی به روایت‌های گوناگون به وجود آمده است، گروهی از پژوهشگران بر این باورند که در زمان ساسانیان، بشقاب‌های نقش‌دار بسیار زیبایی را از سرزمین چین به ایران آورده‌اند که به تدریج به نام آن سرزمین «چینی» نام گرفته‌اند و واژه «چینی» بعدها به «سینی» تبدیل شده است. در جشن نوروزِ آن زمان، میوه‌ها و شیرینی‌ها و خوراکی‌های دیگر را در هفت عدد از این سینی‌ها می‌چیدند و بر سفره نوروزی می‌گذاشتند و آن را هفت‌چینی یا هفت‌سینی می‌گفتند که بعدها در طول زمان به هفت‌سین تبدیل شده است.

گروهی دیگر چنین باور دارند که در زمان‌های پیش و به هنگام نو شدن سال، هفت‌شین بر سفره نوروزی می‌گذاشتند مانند: شیر، شکر، شیرینی، شربت، ... که به تدریج به هفت‌سین تبدیل شده است؛ گروهی دیگر بر این گمانند که ابتدا هفت‌چین بوده است، یعنی هفت نوع چیدنی از درخت، که بعدها به هفت‌سین تغییر یافته است.

 

سیزده‌ی نوروز

 

سیزدهمین روز از ماه فروردین، تیر یا تِشتَر نام دارد.

ایزد تیر یا تشتر که در اوستا یشتی هم به نام آن وجود دارد، ایزد بازان است. در باور پیشینیان پیش از اشوزرتشت، برای اینکه ایزدِ باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد باید مردمان در نیایش روز تیر، از این ایزد یاد کنند و از او درخواست باریدن باران داشته باشند. در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروز، هنگامی که سبزه از زمین می‌رویید و گندم و حبوبات سبز می‌گشتند، در روز سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می‌رفتند و به شادی و پایکوبی می‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می‌کردند.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, جامعه

       نظر
جمعه 90 اسفند 26 :: 12:41 عصر
علیرضا پویا

تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه،
یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می‌خوای گاز بزنی‌؟
پَـــ نَ‌‌ پَـــ من می‌خوام لیس بزنم...
**************************
رفتم بانک پول بگیرم کارمنده میگه پول رو میبرین؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَ میخوام
وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....
**************************
رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932 گفت:تالیا داری؟ پَ نه پَ همراه
اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد
**************************
رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم . میگه وای خفاشه! پَــ نَ پَـــ
بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!
**************************
با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده یارو میگه
نون می خوای ؟ پَـــ نَ پَـــ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم
**************************
تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟
میگم پـَـَـ نَ پَــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست
هیجانش بیشتر باشه
**************************
رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه
میگه : یعنی فاسد شده ؟
میگم پـَــــــــ نَ پَـــــــ مونده جا افتاده
**************************
دارم از گرما میمیرم ، خودمو مثله چی دارم باد میزنم ، بابام میاد میگه چیه ؟
گرمته ؟؟؟؟ پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم
**************************
تو دستشویی به خواهرم میگم آفتابه رو میدی؟ میگه میخوای خودتو بشوری؟ پ نه پ
میخوام آبش کنم بذارم تو یخچال
**************************
رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟ میگم
پــــَ نه پــــــَ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر
میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه
**************************
رفتیم رستوران ، میگم 2تا جوجه لطفا ، میگه جوجه کباب؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ ازین جوجه رنگیا ، یه قرمز بدین یه سبز
**************************
به اپراتور اداره میگم لطفا شماره فلانی رو برام بگیر . میگه گرفتم وصل کنم؟...
پـَــ نَ پَـــ فوت کن , قطع کن
**************************
زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه پلیس 110
میخوام, بقیش هم آدامس بدین!
**************************
به مامانم میگم من میرم کارواش، میگه ماشینم میبری؟ میگم پَـــ نَ پَــــ دارم
میرم اونجا دوش بگیرم
**************************
یارو اومده می‌بینه همکارم توی اتاق نیست باز می‌پرسه خانم فلانی نیست؟پَـــ
نَ پَـــ هستن. افتادن پشت اون کمد. با خط‌کش بزن دربیا.
**************************
مگس کش دستمه. مامانم میگه میخوای مگسا رو بکشی؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ
میخوام رهبری ارکسترشون رو بکنم سمفونی بتهوون بزنن
**************************
حواسم نبود با صورت رفتم تو در میگه ندیدیش؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ من
دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو
**************************
رفتم دکتر میگم:دو روزه بدنم خیلی درد میکنه!
بعد از 10 دقیقه معاینه میگه: میخوای واست دارو بنویسم؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوای واسم دعا کن تا خوب بشم!!!!
**************************
زنگ زدم میگم مامان بیا منو گرفتن...
میگه خاک تو سرم, گشت ارشاد؟
میگم پـَــــــ نَ پـَــــ مرکز نخبگان ایران
**************************
حدود 3 صبح بود رفتم سر یخچال تنگه آب رو برداشتم آب بخورم، دوستم بلند شده
میگه می‌خوای آب بخوری ؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ ،تو خواب یادم افتاد به گلا
آب ندادم می‌خوام بهشون آب بدم
**************************
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید
میگه پیاده میشی؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم...!!
**************************
با گل رفتم بیمارستان نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین گفتم پ نه پ اومدم
خواستگاری تو با این سیبیلات...
**************************
رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر یارو گفت : راحت باشه؟ پَــــ نَ پَــــ خار
داشته باشه..
**************************
دارم تو حیاطمون موتورمو تعمیر میکنم به مامانم میگم دستمال بیخودی داری؟
میگه میخوای موتورتو تمیز کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام هل هله کنان برم تو کوچه کردی برقصم
**************************
طوطی گرفتم فامیلمون اومده میگه اااااااااااااااااااااااا طوطیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یا کریمه یه کم با فتوشاپ تغییرش دادم
**************************
داشتم تلویزیون میدیدم بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من میگه
داشتی میدیدی؟؟؟!!! پَـــ نَ پَـــ داشتم گرمش میکردم تا شما بیای ببینی!!!!!
**************************
رفتم واسه استخدام, یارو میگه اومدی واسه استخدام؟ پ ن پ اومدم ببینم کی
استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!
**************************
میگم بابا... تصمیم رو گرفتم... می خوام زن بگیرم... میگه میشناسیش؟ میگم آره..
میگه مجرده؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ منتظرم شوهرش رضایت نامشو امضا کنه بریم
خواستگاری
**************************
دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم . میگه شما سوال داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری ...
**************************
رفتم پیژامه از کمد برداشتم پوشیدم بابام میگه از تو کمد برداشتی؟
پَـــــ نَ پـَــــــ گذاشته بودم تو یخچال تابستونیه پیژامه تگری بپوشم خنک شم
**************************
میگم آقا شهید همّت کجاس؟
میگه بزرگراه شهید همّت؟
میگم پَــــ نَ پَـــــ می‌خواستم خودشو پیدا کنم یه خانواده‌ای رو از نگرانی
در بیارم!!!
**************************
به استاد میگم لطفا کمکم کنید دارم مشروط میشم
میگه نمره میخوای
گفتم پَـــــ نَ پَــــــ... نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاکی که باید
بریزم تو سرم میخوام!
**************************
رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام،
میگه برای موش های خونتون میخواین،
پَ نَ پَ میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه !
**************************

رفیقم میگه اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟
پَـــ نه پَـــ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه
**************************
رفتم سم بخرم واسه سوسک یارو میگه میخواین سریع بمیره؟! پَـــ نَ پَـــ میخوام
شکنجش کنم ازش اعتراف بگیرم!!!
**************************
سوار تاکسی شدم.یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود.میگم میشه صدای ضبطتونو کم
کنید؟ میگه اذییتتون میکنه! پـــــــَ نَ پــــــــَ گفتم کم کنی این یه تیکشو
من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!
**************************
به یارو راننده میگم..آقا اگه میشه یکم سریعتر..الان هواپیما میپره...
میگه..بسلامتی
مسافرین؟.... .پَــ نَ پَـــ...فندک هواپیما دیشب دستم جامونده....میرم بدم به
رانندش
**************************
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است
دیگه نه؟پـَـَـ نَ پـَـَـــ م خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
جمعه 90 اسفند 26 :: 12:13 عصر
علیرضا پویا

بچه که بودم
همیشه دوست داشتم
کفشهای پدرم که اندازه ام شد
مغازه ی بادبادک فروشی باز کنم
و روی سردرش بنویسم
{{ بادبادک رایگان برای هرکسی
که جای بادبادک
شعر های حافظ را به دست دارد }} ...

.
.

کفشهایم بزرگ شدند اما
از پس ِ آرزوهایم بر نیامدند
.
.
حالا
.
.
این زنجیر ِ دیوانه / از کلید به قفل هم که زنگ زده باشد
اما می خواهد پری از دیووار در بیاورد
تا به شما چیزی بگوید.....................
.................................
..................
.............
......
...
هیس!
همه چیز را بگذار
به عهده ی دستانمان
باهم که باشند.... از پس ِ تمام ِ آرزوها بر می آیند ...


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:26 عصر
علیرضا پویا

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر ونسیم
من به سرگشتگی ‌آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید ...
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم ...
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهار دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی می گذرد
و تو در خوابی
و پرستوها خوابند
و تو می اندیشی
به بهار دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد...
حمید مصدق
<\/h6>

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:21 عصر
علیرضا پویا

من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
ـ هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز
کشت.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:17 عصر
علیرضا پویا

 

اگر تو باز نگردی قناریان قفس ، قاریان غمگین را
که آب خواهد داد ؟
که دانه خواهد داد ؟
اگر تو باز نگردی ... نهالهای جوان اسیر گلدان را
کدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه کس به جای تو آن پرده های توری را به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد اگر تو باز نگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد و کس نمی داند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد

حمید مصدق


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 اسفند 17 :: 11:15 عصر
علیرضا پویا


به کوچه ای رسیدم که پیرمردی ازآن خارج میشد

به من گفت:نرو که بن بسته!

گوش نکردم ، رفتم

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم

پیر شده بودم . . 

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی-فکر-انسانیت-توجه و..........

       نظر
جمعه 90 مهر 22 :: 11:25 صبح
علیرضا پویا
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
 
 
 

ابزار وبمستر