زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
موضوع مطلب : دوست خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار اسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است ودر ان عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است می روی تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی وترا ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور واز او می پرسی: موضوع مطلب : دوست, عشق بی خبر از یاران و خوابیدن چه سود بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود دوست را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود موضوع مطلب : دوست |
||