سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زندگی عاشقانه در روزگار نامردی
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 673
  • بازدید دیروز: 259
  • کل بازدیدها: 596116



به تو تبریک که عمریست پرستار منی

به تو تبریک که پوشنده اسرار منی
به تو تبریک که در ظلمت شبهای سیاه

نور مهتاب دل انگیز شب تارمنی
به تو تبریک که که در دشت غم و نومیدی
در هجوم شب اندوه، مددکار منی

به تو تبریک که مدیون توام تا به ابد
من چو مخلوقم و تو خالق بیدار منی
به تو تبریک

در این روز عزیزت مادر
به تو مادر که تو روشنگر افکار منی

این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : عشق مادر

       نظر
سه شنبه 89 خرداد 11 :: 9:49 عصر
علیرضا پویا
اون که امید شب تار و سیاهه مادره
اون که پاک و عاری از رنگ گناهه مادره
مادره مادره
اون که تنها توی خونه چشم براهه مادره
اون که مثل اشک چشمها قرص ماهه مادره
مادره مادره

شب تا صبح بیداره تا راحت بخوابن بچه ها
اوج عشق و مهر و عرفان تمام لحظه ها
شادی روحه تموم خنده هاش
اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : مادر

       نظر
سه شنبه 89 خرداد 11 :: 9:47 عصر
علیرضا پویا
نخستین شب کنسرت علیرضا عصار سه شنبه شب4
خردادماه در سالن 3000 نفری کشور در حالی برگزار شد که تمامی صندلی های
سالن پر شده بود. عصار در این کنسرت چند ترانه قدیمی و پنج قطعه جدید
خواند. نکته قابل توجه در این کنسرت، استقبال شدید و بی سابقه حاضران از
ترانه “خیابان خواب ها” سروده خلیل جوادی بود، به گونه ای که صدای عصار به
دلیل همراهی و همصدایی مردم تقریبا شنیده نمی شد. متن این ترانه را می
خوانید:

خیابان خواب‌ها

باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / واژه
هـــای دفتــرم خاکستریست

پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم /
هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم

مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه
در گنـــج قناعت داشتیم

پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق
ورزان مـهر باطل خـورده اند

باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن
تفتــیده ی مــولا کجـــــاست

نه فقط حرفی از آهن مانده است / شمع بیت
المال روشن مانده است

با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی /
آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی

غــرق در دریــا شدن کار تو نیست / شیعه
مـــولا شــدن کــارتو نیست

بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز /
ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند بــاز

خواستم چیزی بگویم د یــــر شد / واژه
هایم طعــمه ی تکفیــر شـد

قصه ی نـــا گفته بسیار است باز /
دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز

دستهارا باز در شبـــهای ســـرد /
هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد

مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها / می
رسد ته مانده ی بشقابــــها

سر به لاک خویش بردیم ای دریغ / نان به
نرخ روز خوردیم ای دریــــغ

قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا / بی خبر
مـــاند یم از بـــنیادهــــا

صحبت از عدل و عدالت نابجاست / ســــود در
بازار ابن الو قــتهاست

گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا /
خسته ام خسته از این تکرارهـــا

ای کــــه می آیدصدای گــریه ات / نیمه
شـــبها از پس د یوار هـــــا

گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت / در
گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا

من بــه در گفتم ولیکن بشنوند / نکته
هـــا را مـو به مو دیوارهــــا

آلبوم : عشق الهی

شاعر: خلیل جوادی

آهنگساز : فؤاد حجازی

خواننده : علیرضا عصار


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : عشق در فقر

       نظر
شنبه 89 خرداد 8 :: 9:36 عصر
علیرضا پویا
سهم تو را همیشه جداگریه می کنم
سر روی زانوان خدا گریه می کنم
افسا نه های کودکیم کو؟ که اینچنین
بر گور مرد خاطره ها گریه می کنم
ما هر دو آشنای ضریح محبتیم
بر صحن پاک غربت ما گریه می کنم
گفتید : مرد و گریه مگر جمع می شوند
از خویش رسته در تورها گریه می کنم
باران چشمهای زمین نیز دیدنی, است
از آسمان فرود بیا , گریه می کنم
تا این کویر پر شود از بوته گریه ها
من ابر چشمهای تو را گریه می کنم

این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : عاشقانه

       نظر
چهارشنبه 89 خرداد 5 :: 10:38 صبح
علیرضا پویا
فاصلهدرد میان من و توست
 باید این فاصله را کم کنیم
باید از این بعد مکان خارج شد
        وچنین اندیشید:
که تمام دنیا در همین یک قدمیست
          معتقد باید بود
که میان من و تو فاصله گر هست هنوز
دلمان نزدیک است
وبه هم قول دهیم
هرچه ما دور شویم من و تو فاصله را حس نکنیم

این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 89 خرداد 1 :: 10:31 عصر
علیرضا پویا

زخم شب می شد کبود.

در بیابانی که من بودم

نه پر مرغی هوای صاف را می سود

نه صدای پای من همچون دگر شب ها

ضربه ای بر ضربه می افزود.

 

تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا برجای،

با خود آوردم ز راهی دور

سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای.

ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند

از نگاهم هر چه می آید به چشمان پست

و ببندد راه را بر حملة غولان

که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست.

 

روز و شب ها رفت.

من بجا ماندم در این سو، شسته دیگر دست از کارم.

نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش

نه خیال رفته ها می داد آزارم.

لیک پندارم، پس دیوار

نقش های تیره می انگیخت

و به رنگ دود

طرح ها از اهرمن می ریخت.

 

تا شبی مانند شب های دگر خاموش

بی صدا از پا درآمد پیکر دیوار:

حسرتی با حیرتی آمیخت.


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : عاشقانه

       نظر
پنج شنبه 89 اردیبهشت 23 :: 10:35 صبح
علیرضا پویا
به سراغ من
اگر می آیید،نرم و آهسته بیایید،مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی
من!

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است!

مانده
تا برف زمین آب شود،زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد!

شاید آن روز که
سهراب نوشت:تاشقایق هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس
نداشت.
باید اینطور نوشت:
هرگلی هم باشیم،چه شقایق،چه گل پیچک
ویاس،
«زندگی اجباری است.»

این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : زندگی, عاشقانه

       نظر
یکشنبه 89 اردیبهشت 19 :: 7:53 صبح
علیرضا پویا
نه از قبیله ابرم نه از تبار کویرم

 

که بی بهانه بگریم وبیترانه بمیرم

 

ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است

 

به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم

 

فرو نمیکشد این آب آتش عطشم را

 

خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم

 

دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم

 

که از نسیم و پرنده سراغی از تو بگیرم

 

براستی که عزیزم منی که مردم این شهر

 

از اوج فله عزت کشیده اند به زیرم

 

چگونه دست کسی را بدوستی بفشارم

 

چگونه حرمت کسی را به آتش بپذیرم


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : عاشقانه

       نظر
دوشنبه 89 اردیبهشت 13 :: 9:52 عصر
علیرضا پویا
       نظر
سه شنبه 89 اردیبهشت 7 :: 8:17 صبح
علیرضا پویا

بنشین کمی و خاطره ها را ورق بزن!

هی خط بزن بروی من! اما ورق بزن!

 

یک یک تمام فاصله ها را زیاد کن...

" ما " را بِبُر! بُکُن " منِ تنها" ... ورق بزن!

 

هر جا که بین تو و من نوشته " با "...

پاکش بکن گلم! بکنش " تا " ... ورق بزن!

 

یکجا نوشته بودی اگر مالِ من شوی.........

بگذر... که شب رسیده به فردا!!! ورق بزن!

 

آتش بزن به من، به خودت، دفترت، ولی...

تا " من، تو و کناره ی دریا............. " ورق بزن!

 

آنجا که روزهای عزیزی گذشته بود...........

بنشین شبی و خاطره ها را ورق بزن...///


این صفحه را به اشتراک بگذارید

موضوع مطلب : خاطره ها

       نظر
یکشنبه 89 اردیبهشت 5 :: 9:8 عصر
علیرضا پویا
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >   
 
 
 

ابزار وبمستر