زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
به تو تبریک که عمریست پرستار منی به تو تبریک که پوشنده اسرار منی به تو تبریک که در ظلمت شبهای سیاه نور مهتاب دل انگیز شب تارمنی به تو تبریک که که در دشت غم و نومیدی در هجوم شب اندوه، مددکار منی به تو تبریک که مدیون توام تا به ابد من چو مخلوقم و تو خالق بیدار منی به تو تبریک در این روز عزیزت مادر به تو مادر که تو روشنگر افکار منی موضوع مطلب : عشق مادر اون که امید شب تار و سیاهه مادره اون که پاک و عاری از رنگ گناهه مادره مادره مادره اون که تنها توی خونه چشم براهه مادره اون که مثل اشک چشمها قرص ماهه مادره مادره مادره شب تا صبح بیداره تا راحت بخوابن بچه ها اوج عشق و مهر و عرفان تمام لحظه ها شادی روحه تموم خنده هاش اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش اوج ایثار تمام گریه هاش موضوع مطلب : مادر نخستین شب کنسرت علیرضا عصار سه شنبه شب4 خردادماه در سالن 3000 نفری کشور در حالی برگزار شد که تمامی صندلی های سالن پر شده بود. عصار در این کنسرت چند ترانه قدیمی و پنج قطعه جدید خواند. نکته قابل توجه در این کنسرت، استقبال شدید و بی سابقه حاضران از ترانه “خیابان خواب ها” سروده خلیل جوادی بود، به گونه ای که صدای عصار به دلیل همراهی و همصدایی مردم تقریبا شنیده نمی شد. متن این ترانه را می خوانید: خیابان خوابها باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / واژه پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم / مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن نه فقط حرفی از آهن مانده است / شمع بیت با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی / غــرق در دریــا شدن کار تو نیست / شیعه بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز / خواستم چیزی بگویم د یــــر شد / واژه قصه ی نـــا گفته بسیار است باز / دستهارا باز در شبـــهای ســـرد / مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها / می سر به لاک خویش بردیم ای دریغ / نان به قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا / بی خبر صحبت از عدل و عدالت نابجاست / ســــود در گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا / ای کــــه می آیدصدای گــریه ات / نیمه گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت / در من بــه در گفتم ولیکن بشنوند / نکته آلبوم : عشق الهی شاعر: خلیل جوادی آهنگساز : فؤاد حجازی خواننده : علیرضا عصار موضوع مطلب : عشق در فقر سهم تو را همیشه جداگریه می کنم سر روی زانوان خدا گریه می کنم افسا نه های کودکیم کو؟ که اینچنین بر گور مرد خاطره ها گریه می کنم ما هر دو آشنای ضریح محبتیم بر صحن پاک غربت ما گریه می کنم گفتید : مرد و گریه مگر جمع می شوند از خویش رسته در تورها گریه می کنم باران چشمهای زمین نیز دیدنی, است از آسمان فرود بیا , گریه می کنم تا این کویر پر شود از بوته گریه ها من ابر چشمهای تو را گریه می کنم موضوع مطلب : عاشقانه فاصلهدرد میان من و توست باید این فاصله را کم کنیم باید از این بعد مکان خارج شد وچنین اندیشید: که تمام دنیا در همین یک قدمیست معتقد باید بود که میان من و تو فاصله گر هست هنوز دلمان نزدیک است وبه هم قول دهیم هرچه ما دور شویم من و تو فاصله را حس نکنیم موضوع مطلب : زخم شب می شد کبود. در بیابانی که من بودم نه پر مرغی هوای صاف را می سود نه صدای پای من همچون دگر شب ها ضربه ای بر ضربه می افزود.
تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا برجای، با خود آوردم ز راهی دور سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای. ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند از نگاهم هر چه می آید به چشمان پست و ببندد راه را بر حملة غولان که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست.
روز و شب ها رفت. من بجا ماندم در این سو، شسته دیگر دست از کارم. نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش نه خیال رفته ها می داد آزارم. لیک پندارم، پس دیوار نقش های تیره می انگیخت و به رنگ دود طرح ها از اهرمن می ریخت.
تا شبی مانند شب های دگر خاموش بی صدا از پا درآمد پیکر دیوار: حسرتی با حیرتی آمیخت. موضوع مطلب : عاشقانه به سراغ من اگر می آیید،نرم و آهسته بیایید،مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من! بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است! مانده تا برف زمین آب شود،زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد! شاید آن روز که سهراب نوشت:تاشقایق هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت. باید اینطور نوشت: هرگلی هم باشیم،چه شقایق،چه گل پیچک ویاس، «زندگی اجباری است.» موضوع مطلب : زندگی, عاشقانه نه از قبیله ابرم نه از تبار کویرم
که بی بهانه بگریم وبیترانه بمیرم
ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است
به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم
فرو نمیکشد این آب آتش عطشم را
خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم
دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم
که از نسیم و پرنده سراغی از تو بگیرم
براستی که عزیزم منی که مردم این شهر
از اوج فله عزت کشیده اند به زیرم
چگونه دست کسی را بدوستی بفشارم
چگونه حرمت کسی را به آتش بپذیرم موضوع مطلب : عاشقانه بنشین کمی و خاطره ها را ورق بزن! هی خط بزن بروی من! اما ورق بزن!
یک یک تمام فاصله ها را زیاد کن... " ما " را بِبُر! بُکُن " منِ تنها" ... ورق بزن!
هر جا که بین تو و من نوشته " با "... پاکش بکن گلم! بکنش " تا " ... ورق بزن!
یکجا نوشته بودی اگر مالِ من شوی......... بگذر... که شب رسیده به فردا!!! ورق بزن!
آتش بزن به من، به خودت، دفترت، ولی... تا " من، تو و کناره ی دریا............. " ورق بزن!
آنجا که روزهای عزیزی گذشته بود........... بنشین شبی و خاطره ها را ورق بزن.../// موضوع مطلب : خاطره ها |
||