زندگی عاشقانه در روزگار نامردی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است. من به آنان گفتم:آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد سنگ آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ در کف دست زمین گوهر نا پیدایی است که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی گوهر باشید لحظه ها رابه چرا گاه رسالت ببریم سهراب سپهری موضوع مطلب : لحظه ها
رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم، برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند. طعم توفیق را می چشاند. و چه تلخ است لذت را « تنها » بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای ست «تنها» خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است. در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاد «تنهایی» را در سرت زنده میکند .«تنها» خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است . « تنها» بودن ، بودنی به نیمه است و من برای نخستین بار در هستی ام رنج «تنهایی» را احساس کردم. دکتر علی شریعتی موضوع مطلب : تنهایی
تو آسمون من باش منم پرنده تو تو ابرو بادوبارون بهاره خنده تو رودخونه ها چه کردن بااین پل شکسته رفتن و یادت اما تو قلب من نشسته توچشم اون که مونده دریا یه کوه سنگه تو ذهن پاک چشمه اما سفر قشنگه ستاره هارو بشمار که فردا خیلی دیره نذارکه فکر بهار تو قلبامون بمیره موضوع مطلب : عاشقانه بهاری
بهار که از راه برسد میدانم تو خواهی آمد.درختان شکوفه خواهند داد. و من دوباره عاشق خواهم شد و من دوبار غبار از همه چیز خواهم زدودو کوچه و حیاط را برایت آب و جارو خواهم کرد و یک جفت ماهی قرمز از حوض لاجوردی خواهم گرفت و تنگ قدیمی را با آبی زلال جلوه ای تازه خواهم داد و سبزه ها را کنار بنفشه باغچه خواهم گذاشت وبرایت شمعی روشن میکنم و به زمستان میگویم برو که دیگر جای تو در این خانه نیست. و عطر بوی سپند را تا کوچه های باریک سپیده کودکی خواهم پیچاند تا صدای گامهای گذشتگان را دوباره بر پلکان خانه ها بشنوم و با قشنگترین پیراهنم در آستان در به انتظار تو خواهم ایستاد تا از جاده های دور بیایی وقتی که بهر بیاید. میدانم تو دوباره خواهی آمد و من به تو سلام خواهم کرد موضوع مطلب : زندگی
ساقیا آمد عید مبارک بادت وان مواعیدکه کردی مرود از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراغ برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت برسان بندگب دختر رزگوبدر آی که دم و همت ما کرد زبند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مران دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد طالع نامور و دولت مادر زادت موضوع مطلب : عیدانه
یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم میکنی گاهی هر آن لحظه که پیدا میشوی از دور مثل من به ناگه دست و پای خویش را گم میکنی گاهی چنان دریای نا آرام و توفانی،تو روحمرا اسیر موج های پر تلاطم میکنی گاهی دلم پر میشود از اشتیاق و خواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم میکنی گاهی همه شعروغزلهای پر احساس مرا با شوق تو میخوانی و زیر لب تبسم میکنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی. موضوع مطلب : زندگی عاشقانه
خوش به احوال دل چلچله و لکلک ها که ز پرواز نسیبی نبرند اردکها آسمان هم به هواداری بالم نگوشد روزنی تنگتر از پنجره قلکها نشد از چشم تو بی واسطه سهمی ببرم موسم گرد و غبار افکنی عینک ها درس شش سالگی ام مشق الفبای تو بود نیست از روی ریا عاشقی کودک ها ولی اکنون که گذشت است بسی زان ایام وحصاریست میان من و عشق از شکها و تو هم آدم مغرور و بزرگی گشتی بی خیال دل پر دغدغه کوچکها فقط از باغچه خاطره ها یادی کن تا نمیرند در این فصل عطش پیچک ها خنده بر بخت بدم می کنی و حرفی نیست هست خشنودی سلطان هدف دلقکها موضوع مطلب : خاطره ها
تو که در باور مهتابی عشق رنگ دریا داری فکر امروز باش به کجا می نگری؟ زندگ ثانیه ای است وسعت ثانیه ها را می فهمی؟ می شود مثل نسیم بال در بال پرستو بوسه بر قلب شقایق ها بزنیم هیچ کس تنها نیست ما خدارا داریم موضوع مطلب : زندگی هر چه زیبایی که در دسترس است شکننده است.مثل آینه ای که با یک آه کدر میشود.مثل گل که وقتی از غنچه گی بیرون می آید. به پرپر شدن نزدیک می شود،نه طاقت اخم آفتاب را دارد،نه تحمل تازیانه بادرا. ستاره ها هم که هرشب آسمان را چراغانی می کنند.اگر در دسترس بودندحتماً به بهانه ای مثل برگ درختان فرو می ریختندوآسمان ما سیاه می شد.تنها آن زیبایی هایی ابدیست که دست نیافتنی باشند. مانند شوقی که پرنده را به آسمان می کشاندوبه ماهی ها باله زدن در اقیانوس ها را می آموزد وبه رودها مسیر دریاهارا نشان می دهد.این شوقهاست که زیباست.یاد بگیریم با آفریده های خدا صحبت کنیم.آفریده هایی که زبان ندارند،اما حرف میزنند.چشم ندارند اما می بینند. با ما راه می آیند بی آنکه گامی بردارند.با آفریده ها و هر آنچه به زیبایی نزدیک است با فاصله حرف بزنیم. زیرا وقتی آنها را تسخیر کردیم در واقع روح آنهارا کشته ایم واین یعنی پایان زیبایی. موضوع مطلب : زمین تصویری از دنیای هفت رنگ زمین سنگ و زمین تنگ و زمین جنگ زمین باران و باد و برف و کولاک زمین پستی بلندی پاک و نا پاک زمین خوبی بدی رنج و مشقت زمین گاهی محبت ، گاه محنت بتابد بر زمین ماه و ستاره زمین یعنی شب و روز دوباره زمین مادر،پدر،خواهر،برادر زمین طفلی است در آغوش مادر زمین یعنی من و تو، ما وآنها زمین از آن توست تنها خدایا موضوع مطلب : محبت, پاک و نا پاک |
||